برای اولین بار، شناسنامه ی فرش های تصویری که حاوی نقوش پادشاهان ایران باستان یا ادوار اسلامی اند در کتاب «قالیچه های تصویری ایران» توسط «تناولی» (۱۳۶۸ ) به چاپ رسید که منبع الهام تحقیقاتی با محوریت دیدگاه حاکمِ بر مشروعیت در عصر قاجار و اهمیت مقام معنوی پادشاهان قاجاری بوده و معیارها و استانداردهای زیبایی شناسی نقوش آن دوره از تاریخ را شرح می دهد.
نوشتار حاضر به مفاهیم نمادین موجود در لایه های زیرین نقوش پادشاهان باستانی اشاره دارد. با تطبیق متون ایران باستان و یافتن وجوه اشتراک با نقش مایه های فرشهای تصویری، به کشف هدف طراحان فرش دربارۀ این نقوش میپردازد. اشتراکاتی که از طریق زنجیره های متافیزیکی اعم از اجنه و پریان، ایزد مهر و ایزدبانوی ناهید پیشا اسلامی یا پیامبران سامی برقرار میشود تا عناصر تصویری پادشاهان اسطورهای ایران باستان را با تغییرات روبنایی به نقشمایه های تصویری پادشاهان ادوار اسلامی منتقل کند.
اشتراکات پادشاهان اسطوره ای ایران (هوشنگ، تهمورث، جمشید) با پیامبران سامی (سلیمان نبی و ادریس)
فرشتۀ خورشید (ایزد مهر) از ادریس (هوشنگ) باد خواست تا او را به آسمان ببرد و خداوند، او را به آسمان چهارم برد. پس از هوشنگ، تهمورث قرار دارد که در روایات اوستایی، تهمورث به ایزد باد پیشکشی داد و از این طریق بر دیوان و جادوان پیروز شد. پس از تهمورث نیز جمشید قرار دارد. جام جهان نما، همان جام جمشید است و خاصیت اسرارآمیزش این است که هر آنچه در دوردست اتفاق میافتاد، بر آن منعکس میشد . خاصیت جامِ جمشید، مشابه باد برای سلیمان است. باد صاحب خبر برای سلیمان بود و باد، صبح و عصر به مقدار یک ماه مسیر را طی میکرد . مفسران بسیاری گفته اند که بساط سلیمان پانصد فرسنگ بود که وی به باد دستور میداد تا آن بساط را با تمام مخلوقاتش بلند کند و به هوا ببرد. سورآبادی« نیز نقل میکند که خورشید، باد و آب از سلیمان خواستند تا وی از خدا بخواهد که آنها را آرام و قرار دهد . برخی جام جم را به علت کشف مِی در زمان جمشید، همان جام شراب میدانند . البته اگر شراب را در قیاس با باغوس/ باکوس مورد واکاوی قرار دهیم، ارتباط جمشید با ایزدبانوی ناهید مشخص میگردد.
برخی محققان میان جام مقدس سلیمان، جامجم و همچنین ارتباط فره کیانی (فر جمشید) با جام مقدس و پیوند آنها با مهر در فرهنگ ایرانی مشابهت هایی یافته اند . گرچه کیش مهر و فره کیانی کاملا مطابق نیستند اما پیوندهای مشترکی دارند. در زامیادیشت (بندهای ۳۶ و 35 ) تأکید میشود. که هنگام گسستن فره از جمشید، ایزد «مهر» آن را برگرفت و پس از آن فره کیانی در تصرف مهر است و اوست که فره کیانی را از پادشاهان ویرانگر بازپس میگیرد. بنابراین هر جا که «مهرآیینی»راه یافته باشد؛ به معنای کیش فره کیانی است. در میان یادمانهای مهری، قدح ها و بشقاب های فراوانی را میتوان یافت که از مهرابه و بناهای مربوط به مهر کشف شده اند. این قدحها هم سرچشمۀ زندگی را نشان می دهند و هم مفهوم مهمی در »کیش جام» به شمار میروند . اما «جام» به آثار مؤلفان اسلامی نیز ورود یافت و آنان از جنی سخن گفته اند که برای سلیمان جامهای شیشه ای میساخت تا بدین وسیله او بتواند جنها را زیرنظر داشته باشد .
بعد از اسلام، داستانهای جمشید و سلیمان چنان با هم آمیختند که برخی فرهنگها، ذیل واژۀ «جمشید» نوشته اند: اگر نام پادشاهی با لفظِ خاتم و نگین و تخت و باد و آصف و ماهی و طیور و امثال آن باشد، مقصود همان سلیمان نبی است . سند دیگر در ارتباط با «فارس» است که ایرانیان آن را مُلک سلیمان و مرکز حکومت جمشیدشاه دانسته اند. ایشان، آثار باقیمانده از پادشاهان هخامنشی را به جمشید نسبت دادند و نام گرفتن پرسپولیس به «تخت جمشید» اقتباسی از این تفکر است . در کتاب عجایب نامه بر ساخت تخت جمشید توسط دیوان، پریان و اجنه تصریح شده است و علت آن نیز تصور مردم مبنی بر حمل تخته سنگهای بزرگ از نقاط دوردست به صفۀ تخت جمشید میباشد که منجربه ساختن کاخها و ستونهای عظیم آن گردید؛ وگرنه که با وسایل عادی، دست و نیروی انسانی، امری ناممکن می نماید . این نگرش با اساطیر سامی که خدمات دیوانِ سلیمان را شرح میدهد، مطابقت دارد. فلذا در قرون اسلامی جمشید و سلیمان را یکسان پنداشته و فارس نیز به «تختگاه ملک سلیمان» و پادشاهش به « وارث ملک سلیمان»شهرت یافت . رجوع به مقدمه ی گلستان دربارۀ اتابک ابوبکربن سعدی زنگی شاهدی بر مدعاست که سعدی وی را « وارث ملک سلیمان» و «قائم مقام سلیمان » میخواند .
علاوه بر آن، آرامگاه کورش در فارس نیز به «مشهد مادر سلیمان« و استخر فارس به «بارگاههای سلیمان» شهرت دارد . در فرش هایی که نقوش تخت جمشید را دارا میباشد، واژۀ «حضرت سلیمان» به وضوح مشخص است. وجود فرش هایی که تصویر خشایارشاه در تخت جمشید را ترسیم می کنند؛ اما در کادر بالای تصویر واژه های »جمشید جم» یا «حضرت سلیمان» نوشته شده است، مصداق های فرآوانی در فرشهای تصویری ایران دارد . (تصاویر ۱ و ۲.ج)

طبرسی، نمونه ی اصلی «محاریب» را معبد معروف سلیمان در اورشلیم میداند. چراکه مصادق محاریب کاخ هایی با وجوه آئینی ند و مردم ایران ابنیۀ شگفت آور را به جمشید یا سلیمان نسبت می دهند. از این بابت، بارگاه جمشید یا «تخت جمشید» و معبد سلیمان را یکی دانسته؛ و یا تخت سلیمان در آذربایجان غربی که آتشکده آذرگشنسب دورۀ ساسانی است را در دستۀ محاریب قرار میدهند.(تصاویر ۱ و ۲)

به نظر میرسد گروهی از ایرانیان در نسبت دادن حکایات مربوط به پیامبران الهی از جمله سلیمان به پادشاهان اساطیری ایران باستان تعمد داشته اند . چراکه نسبت یافتن پادشاهان ایرانی به پیامبران الهی و انتساب پاره ای از بناهای تاریخی و فرهنگی پیشا اسلامی ایران به حضرت سلیمان، حفاظت بناهای تاریخی از آسیب متعصبان را تضمین مینمود . گرچه سلیمان و جمشید در داستانها وجوه اشتراک بیشتری دارند و اجنۀ سلیمان به همراه سربازان تخت جمشید، تلمیحی از «جمشیدشاه»را به وجود می آورند؛ اما حضور نام «هوشنگ شاه» در بالای فرش که برای معرفی پادشاه بر تخت نشسته (سلیمان یا جمشید( آمده است؛ هوشنگ، جمشید (پادشاهان اُسطوره) و حضرت سلیمان ع را یک نفر معرفی میکند .(تصویر ۳.)

جن و پری در داستان های سلیمان نبی و جمشید
گرچه در ادبیات دینی فارسی میانه و در نوشته های پهلوی، پری موجودی اهریمنی با نیروی جادویی است که میتواند هر زمان که بخواهد نماد و پیکر خود را تغییر دهد تا پهلوانان را بفریبد و به دام و دهشن مزدا آسیب برساند ؛ اما معین «پری» را موجودی متوهم و نامرئی؛ و مؤنث جن که میتواند با انسان خاکی جفت گیری کند، معرفی میکند. یکی از پریان که نقش مهمی در داستانهای سلیمان نبی دارد، ملکۀ سبا (بلقیس) میباشد که موجودی پریزاد است. پدر بلقیس، در شکارگاه مار سیاهی میبیند که بر مار سفیدی پیچیده و قصد هالکش را دارد. او به مار سفید کمک میکند و میرهاندش. مار سفید که در جدال زخمی و بیجان شده، توسط پدر بلقیس کنار رودخانه رها میشود. پدر بلقیس چون به خانه میرسد: « … مردی دید در میان خانه ایستاده نیکوروی … گفت: من … پسر مهتر پریان و آن مار سفیدم که برهانیدی … ، مرا خواهری است … اگر خواهی تا او را به زنیِ تو دهم …» . سپس پدر بلقیس با آن پری که خواهر مار سفید بود ازدواج کرد و بلقیس از آن پری زاده شد.
ارتباط پری به عنوان مؤنث جِن و مار سفید را میتوان در واژه شناسی ادبیات عرب یافت؛ چراکه واژۀ «جان» به گونه ای از مار سفید اطلاق میشود و از فعل جن (پوشانید(، هم خانوادۀ جنون و جن است. از این بابت، اعراب جن و مار سفید را از یک خانواده میدانند. ازدواج پریان با انسانها که معین بدان اشاره کرده است؛ عامل اشتراک داستان ازدواج پدر بلقیس و جمشید میباشد. جمی که خواهر جمشید و در اساطیر ایرانی و هندی از وی یاد شده است نیز داستانی در روایات پهلوی دارد. جمی و برادرش، جم پس از به شاهی رسیدن ضحاک به سمت دریای زره فرار می کنند. دیو و یک پری به دنبالشان میروند و پس از آشنایی، با هم قرار میگذارند که جمی همسر دیو بشود و آن پری همسر جم . به این نحو، جمشید با پری در بُن دریای فراخکرت، ازدواج میکند . بنابراین، وجود پریان در داستان جمشید و سلیمان نبی از دیگر وجوه اشتراک آنان است. در فرشهای مربوط به حضرت سلیمان همانند فرشهای هوشنگ شاه دو جن در پایین تختگاه وی قرار دارند، تنها با این تفاوت که اجنه ی حضرت سلیمان ایستاده اند ولی اجنه ی هوشنگ شاه نشسته هستند (تصویر ۴.)

اشتراکات اسطوره ای میان هوشنگ و فریدون
مطابقِ شاهنامه، پیدایش آتش به هوشنگ پیشدادی منسوب است و گویا تا زمان هوشنگ شاه، آتش ناشناخته بود. از این روی، ایرانیان باستان «سَده» را جشنِ پیدایش آتش نام گذاردند. البته برای جشن سَده، به صد رسیدن تعداد فرزندان گیومرث را نیز قید کرده اند. اما داستان دیگر آن به فریدون ارتباط دارد. پس از آنکه فریدون بر ضحاک پیروز شد، آشپز ضحاک (ارماییل) را عقوبت کرد. اما او مدعی شد که تعدادی را از مرگ رهانیده و به کوه دماوند فرستاده. فریدون پذیرفت و با سپاهی به سمت دماوند رفت. ارماییل به آنان گفت بر بام ها آتش بیفروزند تا تعدادشان مشخص شود و آن شب مصادف با دهم بهمن ماه بود که جشن سده نامیده شد. بنابراین بنیانگذار جشن سده هم فریدون است و هم هوشنگ. علاوه بر آن، نقطات اشتراک دیگر فریدون و ادریس (هوشنگ)، دانستن علم نجوم و جادو و یاری جستن از ایزدبانوی ناهید است. هوشنگ یکصد هزار اسب، هزار گاو و ده هزار بره قربانی کرد و بدین طریق صاحب فَره کیانی شد. فریدون نیز برای ایزدبانوی ناهید گله های گاو و اسب قربانی کرد. قربانی نمودن، عاملِ مشترک میان گیومرث، هوشنگ، جمشید و فریدون است. برخی روایات اسلامی، حکومت بیوراسب/ ضحاک و مجاهدت های فریدون را با نوح همزمان دانسته اند . در تصاویر فرشهای متعدد مربوط به هوشنگ با دو نمونه از نمایش ایزد مهر مواجه هستیم.
اول: یک گوی خورشید سان مهر در پشت تختگاه پادشاه که پادشاه شمشیر خود را به صورت ایستاده در دست گرفته است. باقی اجزاء تصویر ازجمله اجنه ی نشسته در پای تختگاه، اعداد فرد که برای تعداد افراد حاضر در صحنه ی فرش به جز پادشاه انتخاب شده است و سربازان تخت جمشیدی در بخش زیرین فرش مشترک است (تصویر 5) که وجه اشتراکشان حضور گوی خورشیدسان به نماد ایزد مهر است. در گروه اول از این نمونه فرشها شاهد دو ترکیب بندی هستیم.
الف. تعداد سربازان تخت جمشید در پایین تصویر، چهار نفر است و با یک نفری که در سمت راست پادشاه قرار گرفته، به پنج نفر تبدیل میشوند (تصویر 5 .الف و ب)
ب. تعداد سربازان تخت جمشید در پایین تصویر، پنج نفر است و با دو نفری که در دو سمت پادشاه قرار گرفته اند یک گروه هفت نفری را تشکیل میدهند (تصاویر 5 .ج و د).

دوم: دو گوی خورشیدسان، دو بوتۀ گل یا دو کوتوله در دو سمت سر پادشاه وجود دارد؛ که گوی های خورشیدسان نماد ایزد مهر است و گلهای سرخ نماد ایزدبانوی ناهید است. در این تصاویر یا پادشاه، شمشیری در دست ندارد یا شمشیر به صورت خوابیده روی زانوی پادشاه قرار گرفته است که شاید نمادی از صلح و آرامش باشد. ضمناً، در این بخش از فرشهای هوشنگشاهی حتماً شیری حضور دارد. در اسطوره های ایران باستان، شیر نمادی از ایزد مهر و ایزدبانوی ناهید است، اما با یک تفاوت میتوان شیر ناهید را از شیر مهر بازشناخت. شیر بدون نماد چلیپا/ خورشید، نماد ایزدبانوی ناهید و اما به همراه علامت چلیپا/ خورشید نماد ایزد مهر است . بنابراین، حضور شیر، تأکیدی از ایزد مهر و ایزدبانوی ناهید است(تصویر ۶).

ایزدبانوی ناهید، پُل اشتراک نوح و جمشید
گرچه قصه ی کشتی نوح (ع) و وَر جمکرد (باغ جمشید) بسیار مشابه اند؛ اما مشابهت دیگرشان، نماد «انگور» است که مرتبط با ایزدبانوی ناهید می باشد. در روایات نوروزنامه، پادشاهی از اعقاب جمشید منتسب به کاشتن بذر انگور است؛ اما ادبیات دینی مسیحیان، کاشتن انگور و ساختن شراب را به نوح (ع) نسبت میدهد. بسیاری از روایات نیز، کشف مِی را منسوب به جمشید دانسته و شرح آن اینطور آمده است که چون انگور فاسد میشد، آب آن را گرفتند تا ماندگاری آن بیشتر شود. پس از گذشت مدت کوتاهی، آب انگور تلخ شد و جمشید پنداشت که تبدیل به زهر شده است، پس آن را در خمره کرد. اتفاقاً یکی از کنیزان شدیداً بیمار شد، چنانکه بنابه خودکشی نمود. وی، از عصاره انگور خورد و پس از آن دردش کم شد. او شرح این اتفاق را به جمشید شاه گفت. جمشید شاه نیز از آن نوشید و پس از این واقعه، شراب را در رفع بیشتر امراض به کار گرفتند؛ فلذا نام آن را «شاه دارو» نهادند که سبب شفای بیماریها است . تاکستانهای یونان و روم باستان به «باکوس/باغوس»شهرت داشت این واژه به زبان ارمنی «باکوس» و در زبان روسی «بوگء»/ «بغ» تلفظ میشود که به معنی «خداوند» .
«مری بویس» معتقد است که لفظ «بانو»/ «بغ» مشخصاً عنوانِ بین النهرینیِ »الهه» است که برای ایشتر/ ایزدبانوی ناهید کاربرد داشته. « بغدخت» مرکب از «بغ« به معنی خدا/ ایزد و «دخت» به معنی دختر و با هم تبدیل به «دختر- خدا»/ «خدا- دختر (ایزدبانو)» میگردد که از روزگاران قدیم لقب ایزدبانوی آناهیتا و ستارۀ ناهید/ زهره بوده است. «بغدخت» در زبان پارسی با تحول «غ« به «ی» مواجه گردید و مبدل به «بیدخت»شد. بنابراین، باکوس/باغوس با ایزدبانوی ناهید ایرانی ارتباط دارد. همین فرم در روایات اسلامی در قالب عزا و عزایا (هاروت و ماروت/ خرداد و امرداد امشاسپند/ هئوروتات و امرتات) وجود دارد که دو فرشته اند و برای حُکم کردن به زمین می آیدند. زنی از فرزندان نوح، به نام زهره که در فارسی «بیدخت» و در عبری «آناهید» گفته میشود، شکایت شوهرش را نزد اینان برد. آنها بر وی فتنه شدند و عصاره انگور نوشیدند. او نیز نام مهینِ خدای (اسم اعظم) را از ایشان آموخت و به آسمان رفت . در این متون، ارتباط میان ایزدبانوی ناهید، نوح (ع) شراب و جمشید هویداست.
شراب به عنوان نمادی از ایزدبانوی ناهید است که با جمشیدشاه و نوح (ع) مرتبط است. جمشید خواسته های بسیار از آناهیتا داشت و برایش قربانی میکرد؛ ناهید نیز خواسته های جمشید را برآورده میساخت. ایزدبانوی ناهید/ ایزدبانوی آب، طبق تورات و قرآن در داستان طوفان نوح به صورت جوشیدن آب از زمین و باران بسیار از آسمان نمود می یابد. در داستان نوح، کشتی بر بالای کوه آرارات فرو مینشیند (سفر پیدایش تورات: باب هشتم) و این کوه همان جاییست که در قرآن، بهنام «جودی» آمده است )هود: ۲۴ ) و هرت و مرت (دستیاران خدای تاکستانها) هستند که بادها را مجبور میسازند تا باران فراهم آوردند و بر آرارات ببارند . بنابراین عنصر «باد» و «باران/ آب» از اجزاء مهم این متون اند. پس از آن، نوح (ع) ابتدا کلاغ و بعد کبوتر را فرستاد تا از فروکش نمودن آب برای پیاده شدن از کشتی، خبر بیاورند. کلاغ بازنگشت و مشغول لاشه خواری شد، پس نوح کبوتر را فرستاد. چون کبوتر بازگشت و اخبار خوش آورد، لقب »قاصد نوح (ع)» به وی اعطا شد. کبوتر، در اساطیر ایران محترم است و به «پیک ایزدبانوی ناهید» شهرت دارد.(۱ نمودار)

ادریس و مهر در ارتباط با هوشنگ، فریدون و جمشید
گیومرث که نخستین انسان از عالم مینوست با روح گاو نخستین میزیست و بعد به روح او کالبد بخشیده شد . پس از گیومرث (جایگزین آدم)، هوشنگ (جایگزین ادریس) بر تخت نشست. ادریس پس از آدم و دومین پیامبر بود. در قرن سوم هجری، صابئان حران/ستایشگران آب او را که حامی کشت و گله بود، پیامبر خود و صاحب کتاب آسمانی میدانستند. او در حالی که برهای به دوش گرفته، به سرپرست شبان شهرت یافت که سیصد و شصت و پنج سال (معادل روزهای یکسال خورشیدی) در زمین بزیست و فقط یک ساعت ۳ جان از او جدا شد و آن هنگامِ غروب آفتاب بود. وقتی ادریس را به آسمان بردند، سوزن و کمی نخ همراه داشت و به همین سبب نتوانست از آسمان چهارم/ فلک خورشید فراتر رود. صابئان، ادریس را با هرمس مطابقت دادند و در قرون وسطی نیز هرمس را همان هوشنگ ایرانیان میپنداشتند . هوشنگ بنابر روایات، دومین پادشاه ایران پس از گیومرث است و وجه اشتراک هوشنگ و ادریس، قرار گرفتن در مقام دوم است. در اعالم قرآن، ادریس سه صفتِ نبوت، سلطنت و حکمت را دارد و داستان هاروت و ماروت در زمان ادریس اتفاق افتاد. (نمودار ۲)

در توصیف ادریس، به کشاورزی، شبانی و خورشید اشاره شده است. جمشید نیز با صفت خورشید، «شید» خوانده میشود. «شید»/ «خشئت»، صفات «خور» است . ایزد مهر نیز در ارتباط با خورشید و ملقب به «دارندۀ چراگاه وسیع» است. مطابق اسطوره های مهری، خون گاو مسبب پیدایش تمام موجودات زمین شد . در مهریشت، برای ایزد مهر وظایفی چون نگهبانی کشتزارهای فراخ، پاسبانی از مردم و آسایش آنها تعریف شده است (مهریشت). جمشید، «دارندۀ رمۀ خوب» و فریدن از نسل »دارندگان گاو بسیار» است. «ابوریحان بیرونی» در «آثارالباقیه» به اینکه تمامی اجداد فریدون دارای اسامی ترکیبی با واژۀ «گاو»هستند، اشاره میکند. «بندهش» نیز پدر فریدون را آبتین به معنی «دارندۀ گاو بسیار» تعبیر کرده است. سپرده شدن وی به نگهبان گاو هم این پیوند را محکمتر میکند و پس از چیرگی بر ضحاک نیز، رهانیدن گاوهای اثفیان که به دست ضحاک اسیر بودند، از دیگر ارتباطات فریدون با «گاو» است. اصلا نام «کاوه» که با بر چوب کردن پیشبند چرمی (چرم گاوی) مسبب پادشاهی فریدون شد، همان واژۀ Cow در انگلیسی است که با تغییر بسیار جزیی از «کاوه» اشتقاق یافته است. سپس، »بلعمی» به قربانی نمودن گله های گاو برای ایزدبانوی ناهید توسط فریدون صحه میگذارد. حتی زمانی که ضحاک از فریدون امان میخواهد و او را به خون جدش قسم میدهد، فریدون به خون گاو نری که در خانه جدش بوده سوگند یاد میکند که او را بکشد. ادریس نیز برهای بر دوش دارد. به علاوه، گردیزی در شرح نوروز، جمشید را نشسته بر گوساله ای توصیف میکند که به سوی جنوب روان است و دیوان را مغلوب خویش ساخته. در باور ایرانیان باستان، جنبش گاو مسبب پیدایش سال جدید و آغاز نوروز میباشد و گذاشتن تخم مرغ روی آیینه و اعتقاد به چرخش آن هنگام تحویل سال به دلیل افکندن کرۀ زمین از شاخی به شاخ دیگر گاو است .
علاوه بر این، به نماد مهر در تاج خورشید سان پادشاه که هنگامه ی مهرگان و نوروز بر سر میگذارده اشاره شده است. مردم نیز با دیدن جمشید که چون خورشید میدرخشد حیرت زده میشوند و میپندارند که دو خورشید در آسمان است. در مورد وجه تسمه ی جشن مهرگان نیز زایش مهر/ خورشید مطرح است و دیگر آنکه در این روز بود که فریدون را از شیر گرفتند و او بر گاو سوار شد و در آسمان گاوی نورانی پدید آمد که شاخ هایش از طال و پاهایش از نقره بود و چرخ قمر را میکشید(نمودار ۳).

بنابراین گاو، گله، بره و کلاً امر دامپروری و کشاورزی در ارتباط با مهر و ناهید است. ناهید/ زهره در فلک سوم جای دارد و جایگاه خورشید/ مهر در فلک چهارم است. در آبان یشت، مهر و ناهید با یکدیگر پیوسته اند. گاهی در نقش چشم یکدیگرند و گاهی ناهید، نقش مادری را برای مهر ایفا میکند یا کره خورشید/ مهر، سرچشمه ی رود ناهید میگردد. در مهریشت نیز مهر به ماه تشبیه شده (مهریشت) و از این روی، کشیدن چرخ قمر توسط گاوی که فریدون بر آن سوار است، بیانگر مفهوم مهر میباشد.
زهره/ ناهید نیز در داستان هاروت و ماروت با ادریس و نوح ارتباط ظریفی مییابد. ادریس به این جهت که سیصد و شصت و پنج سال بزیست مشابه با ایزد مهر است و چون ادریس دومین پیامبری بود که به فره کیانی/ سلطنت دست یافت، با سلیمان مشابهت دارد. فره کیانی نیز از جمشید به مهر و سپس به فریدون رسید. به گواه زامیادیشت، جمشید مدت زیادی از فره برخوردار بود . این فره را اهورامزدا به وی اعطا کرد و سپس فره پادشاهی را جمشید از ایزد میترا/ مهر/ خورشید گرفت؛ چنانکه جم به ایزد روشنی در زمین و میترا به ایزد نور آسمانی تعبیر شده است.
درونمایۀ تصویری این نمونه از فرشها بر مدار پادشاهان ایران باستان استوار است و از این روی، چند نماد تکرارپذیر قابلیت پیگیری دارد. جایگاه نخست از آن سربازان تخت جمشید است که در بخش زیرین تصویر (معمولاً یک سوم پایین) قرار دارد. تعداد این سربازان چهار یا پنج نفر میباشد. اما در کل، تعداد سربازان به همراه پادشاه یک گروه پنج یا هفت نفری را تشکیل میدهند. میانۀ فرش به ملازمان پادشاه اختصاص دارد و ایشان به فرم دیوان/ اجنه (تصاویر ۳ ،5 و ۶ )یا انسان (تصویر 7 )در کنار تختگاه ظاهر میشوند. این بخش از فرش، نمایانگر ترکیب روایات اسلامی با داستانهای پادشاهان اسطوره ای ایران است. فره کیانی در بالاترین بخش فرش جای دارد، چراکه نمادی از ایزد مهر و نگاهدار فره کیانی میباشد. فرهمندی پادشاه توسط دو عامل تصویری به نشانۀ حمایت وی توسط ایزد مهر میباشد که یا نماد فروهر است (تصاویر ۱ و ۲ ) یا خورشیدیست که زیر نام پادشاه و در پشت تختگاه پادشاهی قرار دارد (تصاویر ۳ ،5 ،۶ و 7.)
هوشنگ و جمشید؛ الیاس و ادریس
شباهتهای هوشنگ و جمشید و علی الخصوص نیای مشترکشان، به همراه وجوه اشتراک جمشید و فریدون یا جمشید و سلیمان نبی، مسبب آمیختگی اسطورهها و داستانهای ایشان با یکدیگر شده است. اسم «هوشنگ« به معنی «بخشندۀ جایگاه خوب» میباشد؛ بنابر روایات، وی دومین پادشاه ایران است و پس از گیومرث که به بر هفت خواست اهورامزدا و امشاسپندان کشور سلطنت یافت؛ او نه تنها فرمانروای آدمیان بود، بلکه دیوان را نیز منکوب و مقهور خویش ساخت. دوران پادشاهی هوشنگ، امنیت و آسایش حکمفرما بود و در روایات شاهنامه، هوشنگ نخستین کسی است که فلزات را استخراج نمود، همچنین آهنگری و آتش را کشف کرد. به علاوه، وی آبیاری زمینهای زراعی، کشاورزی و تهیه پوشاک را آموزش داد . جمشید نیز برای و رنگ نخستین بار، سلاح، شمشیر، کرباس، دوختن جامه رشتن و تولید ابریشم های الوان را به کار گرفت. وی دیوان را به اطاعت از خود و ساختن آجر، بنای خانه و گرمابه وادار کرد. صاحب فارسنامه آورده است: جمشید، چون دیوان و شیاطین را مسخر خویش گردانید، ایشان را به کارهای سخت گماشت . جمشید علاوه بر ساختن «وَرِ جمکرد»، خانه را نیز بنا میکند و به نقل از »بلعمی »، هوشنگ، شهر بابل و شوش را پایه گذاری میکند و مسجد میسازد از این روی، میتوان هر دو را در وجه سازندگی مشابه دانست. به دلیل اینکه، واژۀ «جمشید» معادل «دارندۀ رمه خوب» است، او را به خورشیدی در آسمان تشبیه کرده اند که ستارگان همچون گوسفندان اویند. هوشنگ نیز بنابه روایات در جایگاه خورشید قرار دارد و داراندۀ لقب «جایگاه خوب» میباشد. به همین جهت، هر دو در جایگاه خوب (مکان خورشید و آسمان) قرار دارند. تشابه دیگر در تهیه پوشاک، فلزات و آهنگری/ ساخت اسلحه، معماری و اهدای قربانی برای ایزدبانوی ناهید است. مطابق روایات «ابن ندیم»؛ ابلیس به جمشید «نوشتن» را می آموزد و سپس جمشید، نوشتن را به مردمان انتقال میدهد. اگر ادریس را همان هوشنگ پیشدادی فرض کنیم، وجه اشتراک دیگر جمشید با هوشنگ/ ادریس ، »نوشتن» است. ادریس و جمشید با نماد گاو و بَره (رمه) عجین هستند و ایزد مهر و باد، عوامل جدایی ناپذیر آن دو میباشند. سلطنت بر هفت کشور میان هوشنگ و جمشید و سلیمان نیز مشترک است. در قرآن بارها نام الیاس آمده است و در اعلام قرآن، الیاس با ادریس همسان است . برخی از مفسران در سوره انعام، آیه 85 و سوره الصافات، آیه ۱۲۳ ،الیاس را همان ادریس معرفی کردهاند و ویژگ یها و داستانهای ادریس را در ذیل این آیات برای «الیاس ۸ » آورده اند . در اعالم قرآن «الیاس» به «آس» یا گیاه مورد نزدیک دانسته شده و به همین دلیل «آس» را مظهر سرسبزی و جاودانگی میدانند . این گیاه، نمادِ آفرینش آغازین ایزدبانوی ناهید است و بنابراین الیاس با ناهید و ادریس مرتبط است. از جانب دیگر، چون نوروز جشنی برای ستودن ایزد بانوی آب/ناهید است، شباهت هایی میان ادریس/ هوشنگ و جمشید را بیشتر میکند. بنیان نهادن جشن «خرمروز» یا «نودروز» را که اولین جشن از جشن های چهارگانۀ دی ماه است، به هوشنگ منسوب بوده و بنابر روایات پارسیان، جشن اتحاد هوشنگ و برادرش است . مشابهت واژۀ «دی» و «خور» را در تقویم زرتشتیان میتوان یافت. روز یازدهم هر ماه، «خیر»/ «خور» نام دارد که روز «خورشید» است. «دی» نیز بهقول «بیرونی»، نام ماه دهم هر سال است که «خور ماه» نیز نامیده میشود مطابقت دارد؛ چه اگر منظور «نَوَد» بود، باید با فاصله از واژۀ »روز» نوشتار میشد. به هر حال اگر مقصود «نَود» باشد، تلویحاً به نود روزِ باقی مانده تا نوروز اشاره دارد. چراکه ایرانیان آخرین روز پاییز (شب یلدا) را برای آفرینش و تولد ایزد مهر (خورشید) جشن میگیرند؛ به علاوه، خورشید در منابع کهن ایران نماد سلطنت، اقتدار و درفش شاهی است. لذا اولین روز دی ماه، اولین روز بازآمدن خورشید است و با آنچه بیرونی دربارۀ برابری خور و دی اعلام کرده، مطابقت دارد. جمشید نیز رب النوع آفتاب است و از محل طلوع خورشید ظهور میکند از این بابت، با در نظر گرفتن خصوصیات مشترک پادشاهان ایرانی با پیامبران سامی، درهم آمیختگی داستان ها و نقشمایه های فرش ایرانی امری بدیهیست (نمودار ۴.)

فرشهایی با نقوش پادشاهان اسلامی/ نادر شاه
در تصاویر پادشاهان اسلامی، چهار ملازم با البسه های متفاوت با سربازان تخت جمشید حضور دارند که به همراه دو ملازم در بخش بالای فرش و دو وزیر در دو سمت پادشاه، عدد زوج هشت را نمودار میسازند (برخلاف پادشاهان پیش اسلامی). گرچه اجنۀ پایین تختگاه حذف شده اند؛ اما گویی این دو اجنه با دو نفر ملازم که در بالای فرش قرار دارند جایگزین شده اند. مسئله حائزاهمیت آن است که تقسیم بندی مرسوم کماکان بی تغییر باقی مانده است.
یک یا دو وزیر در بخش میانۀ فرش و سربازان در بخش پایین جای دارند. حوض آبی که گیاه زیبایی نزدیک به آن در جهت بالا و پایین رسته، نمادی از حمایت ایزدبانوی ناهید است که در میانۀ کادر عمودی و قسمت پایین افقی قرار دارد. گوی خورشیدسان که نماد ایزد مهر و فرهمندی پادشاه است، به صورت آرایه ای تصویری به صندلی یا تختگاه پادشاه افزوده شده است و نمادی از پادشاه فرهمندی است که با حمایت ایزد مهر بر امر سلطنت گماشته شده است. وی، نمایندۀ زمینی ایزد مهر محسوب میشود؛ همچون جمشید که در متون دینی نور زمینی معرفی شده است.
بالاترین مقام، از آنِ ایزد مهر یا نماد وی، فره کیانی است که در قالب فروهر/ اندیشه نیک و در باالترین سطح یا همتراز با سر پادشاه دیده میشود. همسطح شدن نماد فروهر در این تصاویر، مفهوم روشنایی اندیشه را تلویحاً نشان میدهد (تصاویر ۳ ،5 ،۶ و 7 .) فره کیانی در فرشهایی با نقشمایه های پادشاهان اسلامی به فرم یک نقشمایۀ تزیینی بر بالای تختگاه پادشاهی تبدیل میشود تا حمایتگری ایزد مهر را در ذهن مخاطب تداعی کند و حوض آب با درخت پرگل نمادِ حمایتگری ایزدبانوی ناهید از پادشاه و تشویق به امر شایسته و ستودۀ دینی زرتشتیان، یعنی کشاورزی را نشان میدهد (تصویر 7.)

یک نتیجه ی کلی از مطلب
فرش ایرانی همواره محملی برای انتقال فرهنگ و اعتقادات ایرانیان در قالب تصاویر بوده است. فرشهایی که بدان پرداخته شد، حاوی عناصر نمادینیست که از ترکیب داستانهای پادشاهان پیشا اسلامی و اسطوره ای ایران با پیامبران سامی حاصل شده است. اسطوره ها و منابع نوشتاری در ادبیات دینی یا فرهنگ شفاهی منجربه شکل گیری این نمونه از فرشها شده است که تا پیش از این تنها از دیدگاه تمایل پادشاهان به ابراز مشروعیت در امر حکومت سنجیده میشد.
نقشمایه های موجود، فرشهای تصویری را به عنوان رسانه ای قدرتمند در ارائه مفاهیم پیشااسلامی تبدیل کرده است و منجربه تبادلات نمادین نقشمایه ها با تصاویر پادشاهان ادوار اسلامی شده است. گیاهان موجود در زمینۀ این نمونه از فرشها، به منظور تجسم بخشی و تداعی «وَرِ جمکرد» یا باغ جمشید برای مخاطبان ایفای نقش میکند. دیوان/ اجنه ای که در بخش زیرین تختگاه پادشاهی قرار دارند، تلویحاً توصیف گر داستانهای جمشید، هوشنگ و سلیمان هستند و از جانب دیگر، تشابهات پیامبران سامی با یکدیگر و پادشاهان پیشااسلامی باهم، در شکل گیری این دسته از نقشمایه ها مؤثر بوده اند.
پادشاهان با اسامی بافته شده بر بالای سرشان به مخاطبان معرفی میشوند و بدین وسیله روایت های مربوط به ایشان را در ذهن مخاطبان زنده میکنند. مثلا هوشنگ شاه بر تخت نشسته با نامی که بر بالای سرش بافته شده به مخاطب معرفی میشود؛ اما دیگر عناصر تصویری تلویحاً یادآور جمشید و سلیمان نیز هست. علاوه برآن، فره کیانی که از ایزد مهر دریافت شده در حالتی خورشیدسان کنار سر پادشاه به نماد اندیشۀ نیک پرتوافشانی میکند. دستهای دیگر از همین نمونه فرشها، صرفاً نشانگر تلاش طراحان برای بازسازی نقش برجسته های تخت جمشید است که در فرم فروهر به نمادِ فره کیانی و در صدر فرش حلول میکند تا یادآور اندیشه و گفتار و کردار نیک باشد. این سه اصل و به خصوص اندیشه نیک در امر سلطنت یاری رسان پادشاه است؛ بنابراین در بالاترین جایگاه از کادر فرش قرار میگیرد. فرشهایی با این مضامین، به عنوان حلقه ی انتقال دهندۀ فرهنگ پیشااسلامی و عصر اسلامی اند.
اختلاط اسطوره های ایرانی با توصیفات موجود در قرآن و دیگر کتب مربوط به ادوار اسلامی، مسبب شکل گیری اجزاء تصویریِ خاص در این فرشها شده است. بدین ترتیب، گرچه در تصویرسازی پادشاهان اسلامی (نادر شاه) نقشمایۀ دیوان/ اجنه وجود ندارد؛ اما تقسیم بندی فرش به سه بخش پایانی، میانه و نخستین کاملاً محفوظ مانده و چهار ملازمی که در بخش انتهایی حضور دارند، جایگزین سربازان تخت جمشید گردیده اند.
در بخش میانی نیز حضور وزیران همچون گذشته پابرجاست؛ ضمناً جایگاه نخست که متعلق به پادشاه و تختگاهش است نیز بی تغییر باقی مانده است. اما اندک تغییراتی نیز در نقشمایه های پادشاهان اسلامی در قیاس با پادشاهان پیشااسلامی رخ داده است که قاعدۀ قرارگیری افراد در اطراف پادشاه رعایت نشده است. گویی قاعدۀ یک نفر در سمت راست پادشاه و چهار سرباز در بخش زیرین یا دو نفر در طرفین پادشاه و پنج سرباز در بخش زیرین که در فرشهای هوشنگ شاهی مرسوم است با هم درآمیخته و تبدیل به قاعدۀ چینش افراد برای فرشهای نادرشاه گردیده است. اما حضور عوامل اصلی از جمله کتیبۀ نوشتاری برای معرفی پادشاه در بالای فرش و نمادهای ایزد مهر و ایزدبانوی ناهید به منظور حمایتگری از پادشاه، همچنان رکن اصلی نقشمایه های فرشهای شاهی است.
نهایتاً میتوان اینطور استنباط نمود که انتقال مفاهیم از طریق توصیفات متون نوشتاری منجربه شکل گیری این نقشمایه ها گردیده است. پادشاهان اسطوره ای پیشااسلامی دارای خصلتها و توصیفاتی هستند که مشابهت هایی را با پیامبران سامی ایجاد کرده و سپس همین خصلتها در قالب نقشمایه های فرش نمایان گردیده است. کهن الگوی فره کیانی و حمایتگری مهر و ناهید نیز به عنوان عوامل تغییرناپذیر همواره حضور دارند.
مطلب فوق برگرفته از مقاله سرکار خانم آزاده پشوتنی زاده می باشد.
چنانچه علاقه مند به آموزش و یادگیری قالیبافی می باشید، مجموعه لم آرت دوره های کامل قالیبافی را به تدرسی لیلا میرزایی در اختیار شما قرار داده است.